- وکیل کردن
- نمایندگی دادن کارگزار برگزیدن نماینده بر گزیدن جانشین خود کردن قایم مقام ساختن، اختیاردادن بکسی تاامری رابرای وی انجام دهاد: (سلطان... عمیدالملک راوکیل کرد تا خواهر خلیفه را برای او خطبه کند)، کسی را به وکالت دادگستری انتخاب کردن، کسی را به وکالت مجلس بر گزیدن
معنی وکیل کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دلالت کردن دال بودن، ثابت شدن
کوچ و سفر کردن
تشکیل دادن
اعتماد کردن
کامل کردن تمام کردن
کفالت کردن کسی را کفیل شدن پایندانی کردن
کار خود بخدا حواله کردن
به دست آوردن، پولی یا چیزی از کسی گرفتن
فرستادن کسی به جایی، روانه کردن، گسیل داشتن
فرستادن روانه کردن: و متعوهن و ایشانرا چیزی دهید و تهی گسیل مکنید، مرخص کردن
دامندار کردن، کناره نوشتن دامن دار کردن، ذیلی بر مطلبی یا کتابی نوشتن: که شرح خصایص آن ذیل را اگر مذیل کنم بامتداد ایام پیوسته گردد
مکث کردن درنگ کردن
وا گذاشتن سپردن، بستگی دادن واگذار کردن (کاری بکسی)، محول کردن (کاری بوقتی)
شکنجه کردن عقوبت کردن عذاب کردن: خداوندم نکال عالمین کرد سیاه و سرنگونم کرد و مندور. (منوچهری)
رساندن پیوند دادن رساندن موجب پیوستن شدن، بحق رساندن
کندن گیاهان و علفهای هرزه از مزرعه و باغچه
اندر زدادن پنددادن: (آدم علیه السلام به شیث وصیت فرمود که این سخنان را نگاه دار و اولاد خود را به محافظت آن وصیت کن)، سفارش کردن بکسی یاکسانی که اعمالی را پس از مرگ سفارش کننده انجام دهند
دریافت کردن گرفتن، به دست آوردن الفنجیدن الفیدن بدست آوردن تحصیل کردن، دریافت کردن
خوشگل کردن زیبا کردن خوش منظرساختن زیباکردن: (گفت: مژده ترا که عدل ملک کرد عالم بخل خویش و سیم) (عطا بن یعقوب)
گشاد کردن پهن کردن فراخ کردن
ویله زدن: (ببالا بر آمد جهانجوی مرد چو رعد خروشان یکی ویله کرد)، ناله کردن
Complement
Supplement
arquivar
suplementar
полагаться
дополнять
архивировать